فرزندان والدین از هم می توانند شاد باشند

فهرست مطالب:

فرزندان والدین از هم می توانند شاد باشند
فرزندان والدین از هم می توانند شاد باشند
Anonim

امروزه، تعداد بیشتری از والدین فرزند(فرزندان) خود را به تنهایی بزرگ می کنند. و اغلب شخصی که فرزند خود را به تنهایی بزرگ می کند از خود سؤالات متعددی می پرسد: "آیا با جدایی کار درستی انجام دادم؟"، "جدایی ما چه تاثیری بر کودک خواهد گذاشت؟"، "آیا دلش برای مادر/پدرش تنگ خواهد شد؟"، "چگونه جبران غیبت والد دیگر؟»، «چگونه او را طوری تربیت کنم که خوشحال باشد و در زندگی اش انتخاب های خوبی داشته باشد؟»، «دلیل جدایی از مادر/پدرش را به او چه بگویم؟ "بله آیا من در زندگی خود شریک دیگری دارم و چه زمانی مناسب است که این اتفاق بیفتد؟"، "با جدایی از مادر/پدر فرزندم چه چیزی از او گرفتم" و غیره. بر اساس آمارهای رسمی، نیمی از فرزندان کشورمان در خانواده‌هایی با یکی از والدین و معمولاً مادر زندگی می‌کنند.چگونه با این کار دشوار کنار بیایید - بزرگ کردن یک یا چند فرزند به تنهایی - در اینجا توصیه بوریانکا بوریسوا روانشناس است.

در اینجا توضیح می دهم که استدلال و مراحل ذکر شده در زیر برای مواردی اعمال می شود که شرکا از هم جدا می شوند زیرا رابطه آنها تمام شده است. در مواردی که جدایی نتیجه خشونت و اعتیاد باشد (الکل، مواد روانگردان، قمار)، مکانیسم‌های دیگری عمل می‌کنند و اعمال تفاوت‌های ظریفی دارند.

وقتی یکی از طرفین احساس نارضایتی می کند و تصمیم می گیرد رابطه را ترک کند، این پیام را به کودک می فرستد که نیازی به فدا کردن خود برای حفظ خانواده ندارد. او با این اقدام خود به فرزندش نشان می‌دهد که زندگی رضایت‌بخش‌تری را انتخاب می‌کند.

والدین با احساس مسئولیت در قبال فرزندانشان و تمایل به انجام بهترین کار برای آنها، تمایل دارند از خود غافل شوند و به خاطر انتخاب هایی که انجام داده اند احساس گناه می کنند.

آیا فرزندان شرکای جدا شده واقعاً از جدایی رنج می برند؟

بله، اگر دلیل جدایی را ندانند، رنج می برند. اگر در حضور هر دو والدین و با توجه به سن کودک صحبتی صریح در مورد موضوع صورت نگیرد، رنج می برند. اگر والدین به کودک توضیح دهند که رابطه آنها تمام شده است، دیگر چیزی برای دادن به یکدیگر ندارند، احساس خوبی با یکدیگر ندارند و صادق هستند، آن وقت کودک متوجه می شود. کاری که در این شرایط باید انجام شود این است که هر دو طرف در گفتگوهای خود به یکدیگر احترام بگذارند، در نحوه صحبت آنها در مورد یکدیگر نباید توهین، برچسب، محکومیت وجود داشته باشد. اجازه دهید کودک نه تنها از شما این جمله را بشنود: "ما به عنوان شریک زندگی می کنیم"، بلکه این جمله را نیز بشنود: "ما همیشه والدین شما خواهیم بود و با هم تصمیمات شما را خواهیم گرفت و در لحظاتی که به آن نیاز دارید از شما حمایت خواهیم کرد.". در اینجا لازم است کودک صداقت شما را احساس کند.

حفظ احترام برای شریک قبلی واقعاً مهم است. اگر از توهین و تعاریف منفی در مورد والدین دیگر استفاده کنید، اگر او را قضاوت کنید، از اعمال یا انتخاب هایش در مقابل کودک رنجش ببرید، او همه اینها را می شنود و احساس ناراحتی می کند.چون برای هر دوی شما احساس عشق می کند. می خواهد شما را دوست داشته باشد و به شما احترام بگذارد. وقتی نگرش منفی نسبت به شریک زندگی خود دارید، کودک ظاهراً می تواند "در گروه کر شما بخواند"، اما در خود شروع به بیگانه شدن از شما و دیگری می کند، شروع به از دست دادن احترام می کند، مقاومت خود را از دست می دهد.

شما برای او ارزشمندترین، مهم ترین هستید، او هر دوی شما را در خود حمل می کند. چگونه در هنگام شنیدن توهین یا عدم تایید عشق و احترام خود را حفظ کنید.

به طور شهودی حس می کند،

که می خواهید او را در کنار خود قرار دهید، و از درگیری درگیر شده اید زیرا او هم شما و هم والدین دیگرش را دوست دارد. و گیج می شود. او نمی داند حق با کیست. همانطور که کودک به دنبال پاسخ این سوال است: "من کیستم؟" و این موضوع مهمی برای اوست، اگر از شما سرزنش بشنود: «تو همان پدر/مادرت هستی!» با آن صفات شخصیتی والدینش که از سوی دیگری منفی تلقی می شود، همذات پنداری می کند..

کودک نیاز به شنیدن پیام دیگری دارد - اینکه او همه ویژگی ها و ویژگی های مثبت والدین خود را دارد، زیرا او ثمره عشق آنهاست و در جدایی والدینش مقصر نیست.اینکه آن دو تصمیم به ترک همدیگر گرفته‌اند به خاطر چیزی که بینشان پیش نمی‌آید و نه به این دلیل که آنها را مختل می‌کند، زندگی‌شان را پیچیده می‌کند و به همین دلیل سازماندهی روزشان را مشکل می‌کنند یا وظایف و مسئولیت‌های بیشتری دارند.

یکی دیگر از رفتارهای رایج والدین پس از جدایی این است که تماماً خود را وقف کودک می کنند و از خود غافل می شوند. در این رفتار که مبتنی بر حسن نیت است تا همه چیز لازم را در اختیار کودک قرار دهد تا والد دیگر را از دست ندهد، «تعطیلات» نیز وجود دارد. پیام این رفتار این است: "در زندگی ما یک کمبود واضح وجود دارد، اما من آن را اینگونه ترتیب می دهم، کار می کنم و سازماندهی می کنم تا شما چیزی کم نداشته باشید."

و پدر و مادر بیش از حد از کار خسته می شود، تمام تلاش خود را می کند تا آنچه را که لازم است برای فرزندش فراهم کند، که در نوع خانواده دو نفر است. و اینجا در مورد این واقعیت است که کودک نه تنها از نظر مادی، بلکه از نظر نقشی و جنسی از بیش از یک والدین دریافت می کند. و تعادل بین حضور و نقش زن و مرد از بین می رود.مادر اغلب فعال، فعال می شود و کارکرد مرد را به عهده می گیرد. پدر گاهی کنار می ایستد، کودک محتوای رابطه با او را از دست می دهد، او می شود "حامی" یا "حامی ناکافی"…

در مواردی که پس از جدایی کودک همچنان با مادر زندگی می کند و از هم پاشیدگی خانواده به دلیل ملاقات با مرد دیگری نیست که می خواهد با او زندگی کند، یک الگوی مکرر مشاهده می شود -

مادر برای وارد شدن به یک رابطه جدید مشکل دارد

بیرون آمدن از جدایی با شریک قبلی، پدر کودک و گذراندن مراحل «ورود به زندگی جدید»، مادر به نحوی نامحسوس کودک را به وسواس می اندازد و شریکی را که رفته جایگزین او می کند. او پشت فرزندش «پنهان می شود» تا وارد رابطه جدیدی نشود. پشت فداکاری و تعهد ظاهری، در واقع چیز دیگری وجود دارد. مادر فرزندش را به شریک زندگی تبدیل می کند. در نقش های مادر-کودکی مرکز را تغییر می دهد. کودک به طور نامحسوس نگهبان، محافظ او می شود و از حقوق خود دفاع می کند و برای او تنها و بهترین دوست، محرم و مراقب او می شود.

در اینجا یک مشکل از آنجا ناشی می شود که مادر وظایف و مسئولیت هایی را بر دوش کودک می گذارد که نه ذاتی، نه ذاتی و طبیعی و نه از اوست. او را به او می بندد و فرصت جدا شدن از او را در اواخر زندگی از او می گیرد. وقتی بزرگ شد فرصت ایجاد رابطه و متعاقباً خانواده را از او سلب می کند. مادر با این رفتار وقتی کودک می خواهد زندگی اش را بگذراند، متوجه شود، رشد کند، متوجه شود، احساس گناه در او شکل می گیرد. کودک در مسیر خود به خاطر رها کردن مادرش، تنها گذاشتن او احساس گناه می کند و بار دیگر رنج می برد. این احساس گناه یا بازدارنده یا سنگین است. در هر دو مورد، کودک خشم و کینه زیادی نسبت به والدین خود ایجاد می کند و این می تواند رابطه آنها را از بین ببرد.

گاهی اوقات در تمایل والدین برای دادن همه چیز به فرزندش، به اصطلاح در او شکل می گیرد. «درماندگی آموخته شده». این بدان معناست که والدین برای کودک انتخاب می کنند و لباس های او را برای روز بعد مرتب می کنند، کتاب های درسی او را آماده می کنند و کوله پشتی او را مرتب می کنند، تکالیف خود را می نویسند (یا تا حد زیادی انجام می دهند)، غذای آماده شده را روی میز سرو می کنند و غیره.ن) به این ترتیب مسئولیت را از کودک سلب می کند و این پیام را می رساند: «تو نمی توانی از عهده این کار بر بیایی». علاوه بر این، کودک نیز ممکن است بی اثر شود.

چیکار کنیم؟

در شرایط دشوار، برای فرد مهم است که نقاط عطفی داشته باشد، یک "نشانگر دائمی" که بتواند هم در طوفان شدید و هم در مه غلیظ ببیند - اینها اصول هستند. ضرب المثل انگلیسی می گوید: "کودکان را بزرگ نکن، آنها به هر حال مثل تو خواهند بود." خودت را آموزش بده…”

برای اینکه افراد موفق و راضی باشیم، باید خودمان را بشناسیم و طوری زندگی کنیم که خودمان را خوشحال کنیم. ما باید خودمان را بشناسیم، بدانیم چه چیزی ما را خوشحال می کند و آن را در زندگی خود تمرین کنیم. اینگونه است که ما پیامی را درباره زندگی پر از معنا، محتوا و رضایت به فرزندمان منتقل می کنیم. ما همچنین به او مثال شخصی خود از عمل برای شادی می دهیم.

وقتی کسی زندگی ما را ترک می کند، ما دوباره با خودمان می مانیم. و این طولانی ترین رابطه ماست - رابطه با خودمان. به همین دلیل مهم است که از خود راضی باشیم، یکدیگر را دوست داشته باشیم، از یکدیگر قدردانی کنیم، و فعالیت هایی را انجام دهیم که از آنها لذت می بریم.

در پایان، در اینجا پاسخ به سؤالات نگران کننده آمده است:

« آیا با جدایی کار درستی انجام دادم؟ - وقتی انتخاب می کنم شاد زندگی کنم، کار درستی می کنم.

« چگونه جدایی بر کودک تأثیر می گذارد؟ - می فهمد که یک فرد "اجازه" دارد رابطه ای را ترک کند که در آن احساس خوبی ندارد.

« آیا دلش برای مادر/پدرش تنگ خواهد شد؟ - اگر ارتباط ادامه یابد و با محتوا پر شود، احتمال احساس غیبت کم است.

« چگونه غیبت والدین دیگر را جبران کنم؟ - من او را جبران نمی کنم. من یک نفر هستم، والدین دیگر آن شخص است. همه مسئول تربیت هستند.

« چگونه او را طوری تربیت کنم که شاد باشد و در زندگی اش انتخاب های خوبی داشته باشد؟ - با خوشحال کردن خودم.

« در مورد دلیل اختلاف با مادر/پدرش چه بگویم؟ - واقعیت. بیایید وقتی این مکالمه را داریم هر دو والدین باشیم.

بگذارید هر دو را بشنود. و بیایید سن کودک را در نظر بگیریم.

آیا باید شریک دیگری در زندگی خود داشته باشم و چه زمانی مناسب است که این اتفاق بیفتد؟ - بله دارم. هر زمانی مناسب است. صمیمیت بخش مهمی از زندگی من است. کودک این شخص را می شناسد، او را می شناسد، مجبور نیست او را دوست داشته باشد، اما باید به او احترام بگذارد.

« چیزی که با جدایی از مادر/پدرش از فرزندم گرفتم - فرصت دیدن ما را از هم ناراضی از دست دادم.

توصیه شده: