دانشیار. ایوو پتروف: می خواستم روانپزشک شوم، اما عاشق قلب و عروق شدم

فهرست مطالب:

دانشیار. ایوو پتروف: می خواستم روانپزشک شوم، اما عاشق قلب و عروق شدم
دانشیار. ایوو پتروف: می خواستم روانپزشک شوم، اما عاشق قلب و عروق شدم
Anonim

کاردیولوژیست معروف ما واقعاً نمی خواست با دل مردم کار کند. یا حداقل دقیقاً مثل الان نیست. پروفسور ایوو پتروف از پزشکی فارغ التحصیل شد، بدون اینکه شک کند که سرنوشت خود را با آرژانتین درگیر خواهد کرد. او در سال 1992 فارغ التحصیل شد و به عنوان یک داوطلب بدون حقوق در "St. اکاترینا". او به عنوان کارگر در انبار لوازم جراحی قلب بیمارستان شهر سوم زندگی می کند.

اگرچه ایوو پتروف در ۱۸ مارس ۱۹۶۵ در روستای کوچک مالوراد در وراتسا به دنیا آمد، اما تابعیت دوگانه دارد. پدرش بلغاری اهل آرژانتین است. پزشک متخصص در بوئنوس آیرس است، جایی که مردی که اولین استنت را ساخت - خولیو پالماس - اهل آنجاست. و اکنون او اغلب به آنجا می رود، آرژانتین را کشوری منحصر به فرد می نامد، اما زندگی و کار در بلغارستان را انتخاب می کند.سام نمی داند چرا - احتمالاً برای اینکه یاد بگیرد با مشکلات کنار بیاید.

چند سال است که در زمینه قلب و عروق فعالیت می کنید، پروفسور پتروف؟

- من هنوز دارم آنها را محاسبه می کنم، اما در واقع در سال 1992 در رشته پزشکی فارغ التحصیل شدم. اولین بیمارستان من "St. اکاترینا، پیشرفته ترین مرکز بهداشتی در آن زمان، گل سرسبد پزشکی مدرن. من این شانس و اقبال را داشتم که برای یک تخصص 2 ساله در زمینه قلب و عروق تهاجمی در موسسه بیماری های قلبی عروقی بنیاد "فاوالورو" در آرژانتین بروم. سپس در بیمارستان "توکودا" کار کردم، اکنون در "کلینیک شهر" - 22 سال از آن گذشته است.

نام خانوادگی شما به آرژانتین ارتباط دارد، چگونه است؟

- این یکی از معدود خانواده های بلغاری است که در دهه 20 و 30 از بلغارستان جدا شدند و به عنوان مهاجر به آرژانتین رفتند. آنها مدت زیادی را با کشتی سفر می کنند، بیش از یک ماه، با نگرانی زیادی در مورد اینکه آیا کشتی در برابر امواج مقاومت می کند یا خیر.

چرا دقیقاً آنجا؟

- زیرا آرژانتین در آن زمان، همانطور که اکنون، با زمین های حاصلخیز به ظاهر بی پایانش محبوب بود.و از آنجایی که بیشتر مهاجران کشاورز بودند، 120000 بلغاری آرژانتین را به عنوان خانه دوم خود انتخاب کردند. پدربزرگ من که در زمان دولت استامبولیسکی شهردار کشاورزی بود تصمیم گرفت در آنجا ساکن شود. پدرم در لاس برناس، شهر کوچکی که اکثراً لهستانی‌ها و بلغارها جمعیت داشتند، در استان چاکو، در شمال، یکی از گرم‌ترین مناطق آرژانتین، به دنیا آمد. بنابراین خانواده ما به دو قسمت تقسیم می شود.

و بعد از سالها پدرت به بلغارستان برمی گردد…

- بله، پدربزرگم تصمیم گرفت دوباره در سال 1949 برگردد. تمام دارایی آنها توسط دولت ملی شد و آنها دوباره از صفر شروع کردند.

و در آرژانتین مزارع بزرگ پنبه داشتند

مولد بادی مدرن در آن زمان، اولین رادیو، ماشین های خرمنکوب، ابزار مورد نیاز برای چیدن پنبه. نه پدربزرگم و نه پدرم هرگز از بازگشت به بلغارستان پشیمان نشدند. با این حال، برادر و خواهر او در آرژانتین باقی می مانند.

شما می خواستید از یک فلسفه پیروی کنید. چگونه تصمیم گرفتید که رشته پزشکی شما باشد؟

- من هم مانند همه جوانان، با چیزهایی که از آنها برداشته شده بود رانده شدم. در سالهای آخر دبیرستان فرانسه، به فلسفه شرق علاقه زیادی داشتم و در عین حال به هنرهای رزمی - آیکیدو و کاراته - می پرداختم. من خودم را حداقل با دانش باطنی، به روانکاوی مرتبط می دیدم. با این حال، چند مکان در دانشگاه باعث شد با فکر روانپزشک شدن در رشته پزشکی ثبت نام کنم. اما در مقطعی زمان چیزهای عملگرایانه تر فرا رسید - در سال پنجم با مدرسه ام ازدواج کردم و دانش آموزم عاشق روسی بود و باید از خانواده ام مراقبت می کردم.

در دوران دانشجویی در انبار داروسازی بیمارستان ملی قلب شروع به کار کردم و به دلیل ماهیت کارم شروع به ورود مکرر به اتاق های عمل کردم. من مواد را حمل می کردم، اما نگاه می کردم که مشاهیر بزرگ چه می کنند. با علاقه کافی، شروع کردم

برای ورود به تنها اتاق عمل تهاجمی -

پروفسور هینکوف. بنابراین من از روانپزشکی فاصله گرفتم و برای همیشه عاشق قلب و عروق شدم. آنچه مرا تحت تأثیر قرار داد ارتباط مستقیم بین روند بهبودی و وضعیت بیمار بود.

مردم مریضی بودند که به معنای واقعی کلمه بلافاصله شفا یافتند. چیزی که دقیقاً در روانپزشکی صدق نمی کند. در «سنت اکاترینا من با رئیس انجمن متخصصان قلب در بلغارستان، دانشیار یولیا یورگووا ملاقات کردم که جرقه را در من شعله ور کرد - او مقصر اصلی من برای مقابله با قلب و عروق تهاجمی است. پروفسور چیرکوف موفق شد مطمئن شود که پرستاران لبخند می زنند و مودبانه صحبت می کنند، آنها بر سر بیماران فریاد نمی زنند، که پزشکان با هر بیمار مانند یک انسان عادی رفتار می کنند، ما 12 ساعت و با لذت کار کردیم. و این به دلیل پرداخت بهتر نبود.

اینطوری فهمیدی که بالاخره این سرنوشت توست؟

- من در حرفه ام آنقدر می سوزم که مدام فکر می کنم که قطعاً این سرنوشت من است! من می خواهم چیزهای بیشتری در کشورمان توسعه و بهبود یابد - من به پیشرفت قلب و عروق تهاجمی در کشورمان خوشبین هستم، من تمام تلاشم را انجام می دهم تا بهترین دانش خود را به بیماران بلغاری خود ارائه دهم.اما حتی تا اینجا، سوالات در مورد روابط انسانی برای من بسیار جالب است، حتی اگر در حال حاضر با فن آوری های بالا کار می کنم.

آیا فقط افراد ثروتمند، آنهایی که می توانند پرداخت کنند، واقعاً در آینده مراقبت های بهداشتی دریافت خواهند کرد؟

- نه، اینطور نیست و نخواهد بود. به نظر من

صندوق سلامت باید یک رکن در مراقبت های بهداشتی باقی بماند،

او نباید تحت هیچ شرایطی ناپدید شود.

نقش او تضمین سلامت همه شهروندان بلغارستان است. اما در عین حال نباید مانع از این شد که بیمارانی که نیاز و فرصت دریافت نوع داروی انتخابی را دارند، مجبور نباشند به ترکیه، بلژیک، آلمان سفر کنند، زیرا ما در اینجا آن را نداریم.

قلب ما چقدر بیمار است، دکتر؟

- متأسفانه در اتحادیه اروپا ما به همراه رومانی از نظر بیماری های قلبی عروقی یکی از پیشتازان هستیم. در کشور ما شرایط عینی برای این وجود دارد - همه عوامل خطر به شکل کامل کریستالی خود بیان می شوند - سیگار کشیدن، بی حرکتی، دیابت، فشار خون شریانی، استرس، چاقی.

روابط بین افراد به شدت بر ظاهر و سلامت قلب ما تأثیر می گذارد. شخص اغلب مجبور می شود درگیری ها را جذب کند، آشتی کند، زیرا تمام این آدرنالینی که در شرایط استرس زا به بدن ما می ریزد نمی تواند از نظر فیزیکی مصرف شود - تأثیر بدی بر قلب و عروق خونی دارد.

بلغارها نسبت به هم بد هستند،

و این نه تنها تنش اجتماعی بلکه بین فردی را نیز ایجاد می کند که استرس را بیشتر می کند. به جای اینکه به یکدیگر کمک کنیم، اغلب تسلیم می شویم. 46 درصد از ما سیگاری هستیم. علاوه بر این، ما به شدت ناسالم غذا می خوریم - هم از نظر ترکیب غذا و هم از نظر رژیم.

کدام اندام مهمتر است - مغز یا قلب؟

- آنها به همان اندازه مهم هستند! برای مدت طولانی، هزاره ها، اعتقاد بر این بود که قلب در واقع جایگاه روح است. ممکن است تا حدی درست باشد، زیرا قلب به هر موقعیت روانی پیچیده تری واکنش نشان می دهد. ارتباط بین قلب و مغز بسیار مستقیم است - نه تنها توسط اعصاب، بلکه توسط هورمون ها نیز ایجاد می شود.هر چقدر هم که بدبینانه به نظر می رسد، یک فرد وقتی قلبش می ایستد زندگی نمی کند - به همین دلیل است که بسیار مهم است. در حقیقت، بیماری های قلبی عروقی به طور یکسان بر هر دو اندام بسیار مهم تأثیر می گذارد، قلب و مغز بیشترین آسیب را از تغییرات پاتولوژیک در سیستم عروقی می گیرند.

چگونه از قلب خود محافظت می کنید؟

- متأسفانه من برنامه هدفمندی برای قلبم ندارم. اکثر پزشکان مانند من برنامه های پیشگیرانه قابل توجهی را انجام نمی دهند زیرا مشغله زیادی دارند. من عذر بیمارانم را نمی پذیرم - آنها می توانند سیگار را ترک کنند، 20 دقیقه در روز بدوند، سالم تر، بدون چربی غذا بخورند، با غلبه غذاهای گیاهی و ماهی در منوی غذایی خود. این چیزها از آنها محافظت می کند. و من دوست دارم شنا کنم، تنیس روی میز بازی کنم، اسکواش - اینها ورزش های مورد علاقه من هستند. من در حین کار مجموعه عظیمی از سی دی با موسیقی دارم و در هر دو اتاق باید موسیقی گوش کنم.

توصیه شده: