برونکو ایلیف: 13 سال است که با سرطان مبارزه می کنم

فهرست مطالب:

برونکو ایلیف: 13 سال است که با سرطان مبارزه می کنم
برونکو ایلیف: 13 سال است که با سرطان مبارزه می کنم
Anonim

Brunko Iliev Gavrilov از نسل باشکوه ملی پوشان والیبال است که در مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه در سال 1970 به مدال نقره دست یافت. وی در 22 نوامبر 1945 در روستای ترانچوویتسا متولد شد. او رقیب اسلاویا است که با آن سه بار قهرمان کشور و دو بار قهرمان جام حذفی شده است. او پدر ایوایلو گاوریلوف ملی پوش سابق والیبال است.

پیش از این به عنوان مربی تیم ملی بلغارستان، برونکو ایلیف این تیم را به مقام چهارم لیگ جهانی والیبال در سال های 1999 و 2004 رساند. او به عنوان مربی جوانان در سال 1986 قهرمان اروپا شد و در سال 2003 قهرمان اروپا شد. مدال برنز مسابقات جهانی ایران.

او سه بار به عنوان مربی "لوسکی" قهرمان بلغارستان شد و اولین نفری بود که این تیم را به لیگ قهرمانان والیبال رساند.او در اسلاویا در سال 2011 با تیم جوانان "سفیدها" به عنوان قهرمانی دست یافت و تا به امروز در همین باشگاه به آموزش کودکان می پردازد. با این حال، تعداد کمی می دانند که این مربی سال ها با سرطان روده بزرگ مبارزه کرد. برونکو ایلیف به ویژه برای "دکتر" گفت که چگونه تحت استرس زندگی کند و چه عواقبی بر سلامتی خود دارد.

آقای ایلیف، آیا به عنوان رقیب آسیب جدی داشتید؟

- تنها مشکل من به عنوان یک رقیب در مسابقات جهانی صوفیه در سال 1970 بود. من دچار سیاتیک (عصب سیاتیک) بودم و نتوانستم عملکرد مناسبی داشته باشم. سپس تیم ما در هتل "چپیشف" خوابیدند، جایی که تخت ها برای قد والیبالیست ها کوتاه و با فنر بود. من در آن چشمه غرق شده بودم و صبح کاملاً سفت از خواب بیدار شدم. اولین بازی با ایتالیا و سپس تا آخرین بازی، فینال با جمهوری دموکراتیک آلمان همینطور بازی کردم.

آیا در آن زمان مسکن مصرف می کردید؟

- در آن زمان هیچ مسکن قوی وجود نداشت. حالا کافیه یکی دوتا شیاف بردارم یا یه شوینده بزنم خوب میشم.سپس آمپول‌ها را به عمق کمرم زدند، اما درد فروکش نکرد. جام جهانی تمام شد و بعد او مرا رها کرد. بعد از آن هنوز هم گاهی اوقات درد می کند، اما نه به آن بد. در غیر این صورت آسیب های معمول ورزشکاران را دریافت نکرده ام. در سال 1972 فقط یک ماه کتفم درد می کرد، اما در تابستان با استراحتی از کار برطرف شد. من هیچ آسیبی نداشتم زیرا والیبال را خیلی دیر شروع کردم - در 18 سالگی، زمانی که ساختار استخوانی یک فرد ساخته شده است. به همین دلیل دوران ورزشی من طولانی بود. من تا 41 سالگی بازی کردم، آخرین باری که در تیم تتهون بودم. در حالی که الان بچه ها را در سن 9-10 سالگی تمرین می کنیم. غضروف های کوچک راحت تر سایش می شوند.

آیا اکنون سالم هستید؟ می دانم که شما یک بیماری بسیار سخت را پشت سر گذاشتید

- در سال 2001 به دلیل سرطان روده بزرگ تحت عمل جراحی قرار گرفتم و سپس سه عمل دیگر انجام دادم - همه با یک برش از ناف به پایین. دو سال شیمی درمانی و رادیوتراپی انجام دادم. عمل در عرض یک هفته می گذرد و درد نیز افزایش می یابد. اما تحمل شیمی درمانی و پرتودرمانی بسیار دشوارتر است.من با این سرطان متروک مبارزه می کنم. اما الان 13-14 سال است که از من حمایت می کنند. من هنوز کار می کنم، مربی بچه ها در "اسلاویا" هستم.

سرطان شما چگونه تشخیص داده شد؟

- اولین باری که خونریزی رخ داد، من در بلژیک با Levski Sikonko بودم. فکر کردم هموروئید است. بعد معلوم شد که کارسینوم است. می دانید که وقتی سرطان دیر شود، درمان بسیار دشوار می شود. افرادی هستند که برای شیمی درمانی در ترکیه و در اسپانیا می روند که از درمان در بلغارستان ناراضی هستند. اما من خیلی زودتر به دکتر مراجعه کردم و تومور در مراحل اولیه کشف شد.

مادرم سرطان سینه داشت

در ریه اش تشعشع شد و مرد. شاید یک چیز ارثی است که من را هم بیمار می کند. دلیلش شاید در حرفه مربیگری باشد که مدام تحت استرس هستیم. هر جا که بوده ام، اگر تیم خوب نباشد، مربی را اخراج می کنند. کار ما آسان نیست.

چه کسی و در کدام بیمارستان شما را عمل کرد؟

- من برای اولین بار در بیمارستان Tsaritsa Joanna - ISUL تحت عمل جراحی قرار گرفتم.سپس - در سال 2004 - پروفسور دیمیتروف مرا در بخش انکولوژی جراحی کرد. سپس در «پیروگوف» توسط یک جراح بسیار خوب، دکتر تونی فیلیپوف که فرزند یک والیبالیست است، عمل کردم. مادرش بر اثر سرطان فوت کرد و به همین دلیل دکتر شد. اکنون دکتر فیلیپوف در یک بیمارستان دولتی کار می کند. آخرین عمل جراحی من در سال 2006 بود. من در شهر قونیه ترکیه مربی بودم.

اما من قرارداد را شکستم زیرا دوباره عود کرد. این عمل توسط پروفسور دیمیتروا از اولین جراحی بیمارستان الکساندروفسک انجام شد. من از او راضی هستم زیرا هیچ کس دیگری نمی خواست مرا عمل کند. پروفسور دیمیتروا به من گفت: اگر می خواهی، عمل کن. به معنای ادامه زندگی است. اگر نه، می دانید…». هفت سال از آن عمل می گذرد و من زنده ام. سالم - نه چندان، اما من زنده هستم. (می خندد).

آیا این چهار عمل به دلیل عود تومور ضروری بود؟

- بله. ابتدا در 3، سپس در 6 ماه، و در حال حاضر یک بار در سال تصویربرداری رزونانس مغناطیسی با اسکار ایوانف در بیمارستان نظامی انجام می شود و وضعیت خود را کنترل می کنم. من او را برای مدت طولانی می شناسم، ما با هم در تونس کار می کردیم، جایی که پزشکان بلغاری زیادی در آنجا بودند.

آیا می توانید بیمارستان های بلغارستان را با بیمارستان های خارج از کشور مقایسه کنید؟

- من در بیمارستانی در قونیه بودم، جایی که آنها کولونوسکوپی کردند. آنها متخصصان بسیار خوبی در ترکیه دارند. به من گفتند حداکثر تا یک ماه دیگر باید جراحی شوم. آنها می خواستند تومور روده بزرگ من را در آنجا خارج کنند، اما هزینه آن بسیار بیشتر از بلغارستان بود. باشگاه والیبال قونیه تعهد نکرد و من به اینجا آمدم. بیمارستان های ترکیه بسیار مدرن هستند. در کشور ما هم چنین هستند.

آخرین عمل جراحی من سال گذشته برای فتق بود

فتق ظاهر شد زیرا من بارها بریده شده ام. بیمارستانی که من در آن بودم در سطح است - اولین عمل جراحی در الکساندرووسکا. ICU تمیز و خوب است، تخت ها و اتاق ها نیز خوب هستند. اما به یاد اولین عمل جراحی روده بزرگم - شرایط در ISUL 13 سال پیش بسیار بد بود.

برداشت شما از پزشکان بلغاری چیست؟

- ما متخصصان بسیار خوبی داریم. من متقاعد شده ام که پروفسور دیمیتروف، پروفسور دیمیتروا و دکتر فیلیپوف جراحان بسیار خوبی هستند. و نگرش کارکنان در طول توانبخشی من در آن زمان در یک سطح بود.

بیست روز دیگر 69 ساله می شوید. در این روز چه آرزویی خواهی داشت؟

- هر سال به خودم می گویم: ای کاش می توانستم کمی بیشتر کار کنم. چون نمی توانم بیکار بنشینم، فقط راه بروم و ورق بازی کنم. به عنوان مربی کودکان، زمان من راحت تر می گذرد و برای خانواده مفید هستم - همیشه مقداری پول به خانه می آورم. وقتی به روستای خود می روم، مردم فریاد می زنند: "اینقدر پول داری، چرا هنوز کار می کنی!" فکر می کنند از زمانی که سرمربی تیم ملی بودم پول زیادی دریافت کردم! من نیستم، اما این چیزی است که مردم فکر می کنند.

من اهل روستای پلون ترانچوویتسا هستم. بازیگر گریگور واچکوف نیز در آنجا متولد شد. ما دو نفر از مشهورترین افراد روستای خود هستیم. وقتی پسرم ایوایلو کوچک بود، از کنار استادیوم ترانچوویتسا رد شدیم و به او گفتم: "من اینجا ورزشکار شدم." ما وارد مرکز شدیم و آنجا - مرکز جامعه مردمی "گریگور وچکوف". این بازیگر قبلاً درگذشته بود که مرکز اجتماعی به نام او نامگذاری شد. بعد پسرم فریاد می زند: «هی بابا، وقتی بمیری اسم ورزشگاه را می گذارند.(می خندد)

توصیه شده: